• وبلاگ : مهاجران استراليا
  • يادداشت : گفتگوي دوستانه تيرماه 88
  • نظرات : 0 خصوصي ، 250 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + رضاباازاده بامهبد 
    در مورد بحث شيرين رزومه و کاورلتر بعدا مفصل تر براتون مينويسم.
    اما امروز صبح وقتي از خواب بيدار شدم فکر کردم که آخرالزمان رسيده و بايد غزل و بخونم!!! از اون آفتاب زيباي سيدني و اسمون آبيش هيچ خبري نبود به جاش يه آسمون سرخ با مه و گرد و غبار وحشتناک همه جا رو پوشونده بود بطوريکه واقعا از پنجره اون طرف خيابون رو نميتونستم ببينم. با وجود اينکه تمام در و پنجره هاي خونه بسته بود اما بوضوح ميتونستم بوي خاک رو استشمام کنم...وحشتزده بلندشدم و از پنجره بيرونو نگاه کردم ديدم اوزيا (که ظاهرا هيچي ناراحت و نگرانشون نميکنه) دارن طبق معمول ميان و ميرن و خبري هم نيست. يه کمي خيالم راحت شد . حاضر شدم و از خونه اومدم بيرون و خاکي رو که تنفس ميکردم کاملا احساس ميکردم. همه جا رو يه لايه نازک خاک گرفته بود از ماشينهاي مردم تا بيلبوردهاي تبليغاتي و غيره. حدود ساعت 10 صبح يواش يواش يه بادي شروع شد و اينطور که اخبار گفت سرعتش به 100 کيلومتر در ساعت ميرسيد!! بادي با اين سرعت به معناي واقعي جلوي راه رفتن آدم رو ميگيره يا حتي آدم رو به عقب هل ميده. خلاصه ساعت حدود 1 بعداز ظهر بود که هوا مجددا صاف شد و همون آفتاب قشنگ سيدني تو اسمون تابيد. جالب بود. همه ميگفتند که 8 سال پيش چنين اتفاقي افتاده. ظاهرا گرد و غبار بيابانهاي مرکزي استراليا به سمت شرف حرکت ميکنه و با رطوبت بالاي شهرهاي ساحلي ترکيب ميشه و خلاصه باعث يه پديده مه دود خيلي غليظ ميشه که حتي پروازهاي فرودگاه سيدني رو 4 ساعت به تاخير انداخت. ولي خب خدا رو شکر به خير گذشت... فقط شما داشته باشيد پا قدم مارو!