رضا:
من به خاطر حفظ روحيه نگفتم ميخوام زن ميگيرم ؟ فداكاري از اين بالاتر ؟
ميگم رضا جان از دخترهاي اونجا كه جرات نداري بگي از شراب شيرازش بگو پس ! جاي ما هم بزن تو رگ .
ماني:
چه خبر شهر جديد ؟ با ابي همخونه شدي ؟